۳۰ تیر ۱۳۸۸




سايه هاي شبِ بازيگوش
دستانم را
به بازي مي گيرند
در ترسِ ترديد عشق,
شبي
كه هراس چشمانت
خواب را مي شكند.
و
باز
روايتِ ديگرِ جدايي...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر